۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

آدم ِ ندانستن‌های عمدی

قبلن گفته بودم که آدم ِ تصمیم گیری ِ حال شده‌ام. نمی‌خواهم به آینده‌م فکر کنم و برنامه ریزی بلند مدت کنم. نمی‌خواهم فکر کنم فلان موقع درسم تموام میشود، بعدش باید فلان موقع اپلای کنم و فلان موقع رفته باشم و....
اصلن به گمانم برای همین تصمیم و اخلاق جدیدم است که خیالم آرام‌تر شده و دغدغه‌ی ذهنی‌ام کمتر.
حالا تصور کن کسی که قبولش داری یکهو بی مقدمه ازت بپرسد "برنامه‌ی بعدت چیست؟"من؟؟ هیچ! فقط تته پته می‌کنم و می‌گویم نمی‌دانم و بعد هر دو خنده‌ی تلخی می‌کنیم و ادامه می‌دهیم..
بهش نمی‌گویم که دوست ندارم بدانم بعدش را.. که لابد این نداستن و اصرار بهش، از ضعف‌هایم است. و حالا باز ذهنم آشفته شده.

در نهایت اینکه خبری نیست. :)

۲ نظر: