۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

شاید فرجی بشه معجزه‌ای دربیاد*

ما می‌خندیم.. ما یه سری آدمیم که جمع شدیم دور هم، تو یه کافه، تو پلاس، تو خیابون.. و می‌خندیم. خبرهارو با هم مرور می‌کنیم و فش میدیم و تهش می‌خندیم. مناظره‌ی جمعه شب رو جوک می‌کنیم و باهاش بلند می‌خندیم. حرف‌های غرضی رو می‌شنویم و از واقعی و ساده بودنش می‌خندیم. جلیلی رو می‌بینیم و حرص می‌خوریم و یه تیکه ازش برا مسخره کردن پیدا می‌کنیم و می‌خندیم. همشون خنده‌دارن...
عارف رو می‌بینیم و امیدوارم می‌شیم. مراسم خاکسپاری ایت الله طاهری‌ رو میبینیم که سبز شده و امیدوار میشیم. به "من رای می‌دهم" با بک‌گراند سبز، که عکس پروفایل دوستامون شده لبخند می‌زنیم و خوشال میشیم. باز تو همین ده روز امیدوار میشیم و خیالبافی می‌کنیم. هی احتمالات ترسناک ِ مختلف تو ذهنمون میاد، اما باز یه موضوع خنده دار پیدا می‌کنیم و می‌خندیم...

اما یکهو، اون وسط، کافیه یکی پای یکی از پست‌های انتخاباتی که زیرش مسخره بازی درمیاریم و دو نقطه پرانتزهامون به راهه، منشن‌تون کنه و اسمایلی ":(" بذاره.... به اطرافتون نگاه می‌کنید و کل این چهار سال آوار میشه روی سرتون. از همون نصفه شب ِ 22 خرداد که اشک ناباوری می‌ریختین تا...
ماها یک سری آدم ِ طفلکی هستیم که هی ذره ذره با یادآوری این چیزا آب شدیم. که هی هر از گاهی شافل گوشی رو آهنگ "سال خون-شاهین نجفی"* گیر کرد و باهاش وسط خیابون و مترو زارزدیم و... هـــــــــی..

۲ نظر:

  1. آخ که چقدر حرف ِ دل من مرناز ... چه همه ...
    و ما هنوز هم تهش فکر میکنیم که تهش اگه هیچی هم نشه یا همه چیز هم بشه ما همه باهم هستیم تو همین کافه ها تو همین خیابونا تو همه ی این بودن نبودن هامون باهمیم ...
    :**

    پاسخحذف