۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه

کابوس‌ها بازمی‌گردند

باید یک روز سر صبر یا حتی گذرا، هفته‌ی قبل را بنویسم. هفته‌ی آخر خرداد 92 که چه خوب بود و...
الان آمدم که از خواب‌هایم بگویم. از کابوس‌هایی که چند روزی‌ست باز سراغم آمده‌.
مدتها بود (شما بگو دو سه ماه) آرام می‌خوابیدم. اما الان برگشتم به خوابهای خرداد 88، خواب‌های سیزدهم آبان 88 به بعد...
همه‌ش در حال تعقیب و گریز در خواب... انگار که هنوز در واقعیت به همه چیز مشکوک باشم و بترسم از تکرار 88، حالا شب‌ها کابوس‌ میبینم که زیاد هم خوب و خوش نباشم. که روزها هی کابوس‌ها جلوی چشمم رژه بروند و الان که می‌نویسمشان و یاد خواب دیشب و نرگس موسوی می‌افتم، اشک در چشمم جمع شود و...‏

اگر شنبه‌ی قبل وسط آن همه خوشی بعد از پیروزی انتخابات، از ترس و ناباوری‌ام حرف می‌زدم، غیرعادی نبود. می‌گفتیم به خوشی عادت نداریم، به اینکه آنچه نوشتیم خوانده شود عادت نداریم، به....
این کابوس‌های شبانه بهم می‌گوید هنوز ترس و استرس و ناباوری و تصاویر پر از دود و خون خیابان‌های 88، قسمتی از ذهنم را گرفته و رهایم نمی‌کند. تا کی؟ مثلن شاید وقتی میرحسین و کروبی آزاد شدند.

پ.ن: سین راست میگوید، خیاب‌های چند روز قبل از انتخابات، آن همایش‌ها، همه‌شان برایم تداعی کننده‌ی روزهای قبل از 88 بودند.. از همانجا بود که ترسم برای فردای انتخابات ریشه گرفت... همان لحظه‌ای که خواستم اسم "حسن روحانی" را روی برگه بنویسم و هی دستم به نوشتن نمی‌رفت.. همان روز شنبه که از صبح بهم گفته بودند روحانی رئیس جمهور است ومن تا لحظات آخر می‌ترسیدم حذف شود و...

کارهایی که 88 کردند واقعا برایشان سودی داشت؟ یعنی مثلن بیست سال بعد در تاریخ از خوبی‌های کودتای سال مذکور هم چیزی می‌نویسند یا برای خودی‌هایشان هم مثل ما، همه‌ش بدی بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر