لازم است از بارالها تشکر کنم که حمام را آفرید. واقعن اگر حمام نبود ما چه میکردیم؟ حالا من به بقیه مصارفش کار ندارم، فقط مصرف امشبش را بگویم که کل خستگیام رو شست و برد و الان خوشحال نشستم اینجا، موهایم روی شانهام ریخته (موی ناقصی دارم) و بالای بلیزم را خیس کرده. باید زودتر این ناقصمو را جمع کنم. خلاصه که حمام داشتن واقعن موهبت بزرگیست.
غرض از این صحبتها اینکه، قرار است فردا به خانهی کودکیِ بازسازی شده که حالا یک آپارتمان پنج طبقه شده بازگردیم. خانه هنوز تکمیل نیست، پیادهرو هنوز سنگکاری نشده. آسانسور هنوز راه نیفتاده. آب و برق و گاز ِ واحدها هنوز جدا نشده -البته که ما فعلن یک واحدیم و باکی نیست-.
خلاصه که اگر قسمت باشد فردا شب با همهی کاستیها در خانهی جدید مشغول جان کندن هستیم که وسایل را جابجا کنیم. صبح هم فرش اتاق من و دو تا فرش دیگر، برای شستشو به فرششویی میرود. این هم نوعی بدبختیست در سبک خودش.
حالا شما تصور کنید رفتیم خانه جدید، ای آقا کو تا ماهواره نصب شود و ما کوزی گونی ببینیم؟ -:)))- کو تا آسانسور راه بیفتد؟ کو تا همه چیز به نحو احسنت تکمیل شود و.... شریک عوضی یعنی همین شریک ما، که دهانمان را به معنای واقعی کلمه صاف کرد. تازه بعد از همهی اینها وکیل بازی داریم ودادگاه و شکایت و....
خلاصه که اگرچه به خانهی جدید میرویم و باری از بارهایمان کاسته میشود و خدای را شکر عزوجل که طاعتش موجب قربت
است و به شکراندرش مزید نعمت، اما داستان همچنان ادامه دارد. ما که میرویم سراغ کارهای علمی :ی
پ.ن: ما در دولت روحانی، رفتیم خانهی جدید :ی