۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

گم شدن در خویشتن

مدت‌ها بود این حسو نداشتم، ولی الان، خیلی یکهو، دلم خواستم برم گم شم.. نباشم.. خبری از خودم نداشته باشم.. ایزوله باشم...
کاش صبح که پامیشم این حسم رو فراموش کرده باشم...

۲ نظر:


  1. بعضی شب ها هست که باید تنها نبود باید بی خیال و بی هوا نشست ور ِ دل ِ یکی حرف زد و در و دیوار سریال دید فیلم دید از خل بازی ها و فعل های زیاد اس ام اس گفت از پیاده روی بارونی و زمین خوردن تو پارک و همه چیزهای عادی دیگه گفت بعد تهشش دو حالت داره یا همین حرفها اینقدر گم میکنه آدم رو تو خودش که بی هوا میبینی فردا شد و یه روز دیگه شروع شد و یه عالمه زندگی و کار و نو بودن یا اینکه بی هوا شروع میشه از دلمشغولی ها حرف زدن از ترس ها و شک ها و تشویش ها بعد تهش گریه هم که باشه سبکی و ِ بغل داره و خنده و بازم خل بازی
    بعضی شبها باید که بشه از پشت میز تو خونه از اینترنت رد شد و بغل محکم داد به همدیگه و و برگشت
    خونه ...

    پاسخحذف