۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

توی کوهستون، دلش بیداره

کوه‌ها لاله‌زارن
لاله‌ها بیدارن
تو کوه‌ها دارن گل گل گل 
آفتابو می‌کارن....

تا امروز با شنیدن "آفتاب‌کاران جنگل" یاد میرحسین موسوی می‌افتادم و اشک... الان با این تیکه، آیدین بزرگی میاد جلوی چشمم و...... پوووف
و ما چند روز است که چشم‌مان خیس است و خبرهای آیدین و برودپیک را دنبال می‌کنیم و هی مذاکره و مذاکره و... آیدین مقاومت کرده بود. کاش زودتر تماسش را ریابی می‌کردند، کاش نقشه GPS مسیر بازگشت را داشت.. کاش غذا داشت... کاش...
فعل گذشته به کار بردم؟ لعنتی... معجزه کن!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر