برخی آدمها هم دلتنگ هستند. بدین صورت که عزیزی را میبینند، یکهو از فکر نبودنش اشکشان روان میشود.
زندگی همین است.. اما این زندگی بر آدمهای دلتنگ سختتر میگیرد.
پ.ن: لابد برای همین است که رفتن برایم سخت است، که حس میکنم نمیتوانم یکهو حجم عظیمی از آدمهایم را نتوانم هر موقع که قصد کردم ببینم.
پ.ن2: پارسال تابستان که یکی از رفقای جانی رفت، از چند روز قبلش هی فکر نبودش در ذهنم میگذشت و اشکم میشد. این هم از مصداقهای غمگینی ِ یک آدم ِ دلتنگ.
پ.ن3: این فکر نبودن و دلتنگی، فقط محدود به مهاجرت نمیشود..
پ.ن4: فردا میم بعد از بیست روز، چند ساعتی میآید. :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر