پنجشنبه شب خوب نبود، باز بحثای قدیمی و بی منطق... باز اعصاب خوردی..
من؟ بحثی نکردم، اولش بغض کردم اما بعد خوردمش و به کارم ادامه دادم. میدونستم فرداش باز همه چیز از نو شروع میشه و اصن بیخیال غصه و این مسخرهبازیا و بحثا همیشه هست..
فرداش اما حالم خوب نبود. یه گوشه کز کرده بودم و کارای مسخره میکردم. سعی کردم با سریال دیدن حالمو خوب کنم. یه ساعت بخوابم شاید خوب و خوشال بشم... نشد.. هووم، لابد قضیه همون غروب جمعهست که هر هفته ملت ازش حرف میزنن و من شونه بالا میندازم که چی میگین؟
امروز رو طاقت آوردم اما برگشتنی انگار فرصتی بود برای مرور ذهنم.. باد سرد تو صورتم و منی که اشکامو پاک میکردم و میگفتم چه احمقم که واسه این چیزا اعصاب خودمو خورد میکنم.. رسیدم خونه، صورتمو شستم و خودمو احیا کردم...
یهو انگار با پتک تو سرم کوبیده شد که دیروز یک آذر بود، چطور یادت رفت؟ چطور؟؟؟ هوم، خیلی لنتیام، خیلی :((
پ.ن: این پست همینجا خاک خواهد خورد. تشکر
من؟ بحثی نکردم، اولش بغض کردم اما بعد خوردمش و به کارم ادامه دادم. میدونستم فرداش باز همه چیز از نو شروع میشه و اصن بیخیال غصه و این مسخرهبازیا و بحثا همیشه هست..
فرداش اما حالم خوب نبود. یه گوشه کز کرده بودم و کارای مسخره میکردم. سعی کردم با سریال دیدن حالمو خوب کنم. یه ساعت بخوابم شاید خوب و خوشال بشم... نشد.. هووم، لابد قضیه همون غروب جمعهست که هر هفته ملت ازش حرف میزنن و من شونه بالا میندازم که چی میگین؟
امروز رو طاقت آوردم اما برگشتنی انگار فرصتی بود برای مرور ذهنم.. باد سرد تو صورتم و منی که اشکامو پاک میکردم و میگفتم چه احمقم که واسه این چیزا اعصاب خودمو خورد میکنم.. رسیدم خونه، صورتمو شستم و خودمو احیا کردم...
یهو انگار با پتک تو سرم کوبیده شد که دیروز یک آذر بود، چطور یادت رفت؟ چطور؟؟؟ هوم، خیلی لنتیام، خیلی :((
پ.ن: این پست همینجا خاک خواهد خورد. تشکر
همون مرنازِ پر انرژی باش :)
پاسخحذفقربونت برم.
حذفخوبِ خووووبم، توام مراقب خودت باش :)