۱۳۹۲ آبان ۲۱, سه‌شنبه

بی قراری در ساعت 4

علی عظیمی در پیش درآمدش می‌خواند: "من باد میشم میرم تو موهات.." آهنگ روی تکرار است و من فکر می‌کنم چقدر این هفته طولانی و سخت گذشته، انگار آخر هفته‌ی بی تطیلی‌ست در حالیکه تازه وسط هفته‌ای‌ست که تا آخر تعطیل است.
الان به این موضوع پی بردم چند روزی‌ست ساعت چهار که میشود انگار روزم به پایان رسیده و خسته تر از هر ساعتی در روز هستم... دیروز هم حوالی ساعت 4 بود که آنطور به پوچی رسیدم. پریروز هم...
شاید مال هوای آزمایشگاه باشد، هوای بی هوا، صندلی های خسته، میز تک نفره بدون حضور هم اتاقی..
اینجور وقت ها باید هندزفری را کنار گذاشت و بیرون از آزمایشگاه قدم زد. اگر نشد تعطیلش می‌کنم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر