۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

شرح‌حال‌نویسی به وقت 26 دی‌ماه

1- این یک هفته باید به خوبی بگذرد. باید روی دور تند باشم. بدوم، یواش اما، مراقب که باز دستم نشکند :|، باید به یک نتیجه‌ای برسم. باید رضایت از خودم پیدا کنم. من که راضی باشم دیگر راضی کردن استاد کاری ندارد. فقط باید بدوام. الان مینشینم سر نوشتن تز، بعد هم مقاله بخوانم و ببینم کار جدیدی که در فکرمان گذشت شدنی هست؟ اصلن بلدش هستم یا نه... بعد هم باز باید بدوام.. این استرس عجیب غریبی که از دیروز ظهر همراهم است را باید چسبید. اذیت کننده هست اما پیش‌برنده خواهد بود.

2- دلم دوچرخه سواری در هوای ابری می‌خواهد. دلم مسافرت می‌خواهد. دلم خوابیدن روی دست چپ می‌خواهد. چیزی از این آخری سهل‌الوصول‌تر؟ عین احمق‌ها با گفتنش هم گریه‌ام می‌گیرد. این دست شکسته هم قوز بالای قوز شد.

3-می‌گویم این همه استرس واسه چی؟ تا آخر بهمن نه، فوقش تا ته اسفند تمام می‌شود. اصلن نشد سال بعد که شود. بعد می‌بینم تحمل این همه حس‌های مزخرف و آن همه بار روحی، سخت است. درد دارد. همه‌ی اینها به کنار... اینکه یک هفته دیر کنی برای دفاع یکهو یک و نیم نمره ازت کم شود زور دارد.. :|
ولی ته همه‌ی اینها، هر چه باداباد. تلاشمان را می‌کنیم.

4- چهار ندارد. ما رفتیم.. 


۲ نظر:

  1. رفتن ایستادن دوباره رفتن مقصد مگر جز همان راهی است که رفته‌ایم؟
    البته دقیقش رو یادم نیست :‌)
    کلن هم که :‌*

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ای جووونم بهت پرهام جان
      مرسی از یادآوری این.. مرسی :*

      حذف