۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

دیگه دل نیس، دیگه دل نمیشه

نیستش
نمی دونم کجاست؟
چه می کنه؟
ولی می دونم که ندارمش

هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم.
نه نمی‌خواستم‌ که تورو، تو گم‌ترین آرزوهام ببینم.
نمی‌خواستم که بی تو به دیوارا بگم: هنوزم دوستت دارم .
آخه تو هول و ولای پریشونی ِ تورو نداشتن، 
تو گیر و دار ِ "ای بابا! دل تو هیچ، حال اون خوش!”
ای بی مروت !
دیگه دلی می‌مونه که جور دل کبوتر بتپه؟
که با شما از جون زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده‌ست...

اگه صدا، صدای منه،
نفس اگه نفسِ تو،
بذار که اون خوش غیرتاش بدونن،
که دل، دل ِ بابایی،
دیگه دل نیس، دیگه دل نمیشه...
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه...



۲ نظر: