* پرامید، پیگیر و پایان ناپذیر. این گونه
زیستن، زبانِ گفت و گوی من با جهان است. چندان که گاه از خود سوال میکنم: نشناختن،
نیاموختن، و باور نیاوردن به نومیدی... آیا علت ِ عادت به تحمل رنجها نیست؟
باشد...! چه کسی گفته است بالاتر از سیاهی رنگی نیست؟! به وقت، که با رویاهامان به
جنگ مرگ میرویم، در مییابیم که بالاتر از سیاهی، تازه سرآغاز همهی رنگهای
بینهایت ِ حیات است.
زیستن در چنین اقلیمیست که پرده از
رخسار رازآلود ِ چیستیها را کنار میزند و تو بیآنکه در زمهریرِ هجومِ رنجها به
زانو درآیی، با ایمانی تمام عیار، خویش را آواز میدهی که توانستن در نخواستن است،
هم به امید عاشقانهترین آرمانهای انسانی، که یکی از آن میان... همین پیگیری ِ
بیپایان ِ خلاقیت است.
... اگر گفته شود که این راه را هزاران
خطا در پی است، تو را چه باک! زیرا در سرنوشتی چنین، سرشتی نیز چنین باید. وقتی به
راه برخاستی... تا انتهای جهان برو! مکث، مرگ است. نباید بردهی شرایط شد، شرایط را
باید دگرگون کرد.
شرایط سخت است؟ باشد...! انسان هم سرسخت
است. ما همچنان پناه انسانترین رویاها، زنده و پرامید خواهیم زیست. رخ به رخ ِ
ناراستیها، رو در روی کاستیها. ما در خواب حتی نباید از تمرین ِ حساس ماندن در
برابر سرنوشت آدمی خسته شویم. حساس ماندن در اقلیمی فراسوی خواستههای موقت و میرا.
راز امید و روایت رویاهای زندگی همین است. انسان ِ نوشتن برای نوشتن ِ انسان. همه
چیز انسان است.
*سید علی صالحی، مقدمه
کتاب "ردپای برف تا بلوغ کامل گل سرخ"
هر روز بیشتر به این جمله معتقد میشم که انسان به امید زندهس. اطرافم پر شده از مردههایی که از زندگی فقط زنده بودن اون رو درک کردن، شاید خودمم یکی از اونها
پاسخحذفآره علی... اگه نامید بشیم تمومه کارمون
حذففقط زندگی رو مردگی میکنیم...