۱۳۹۳ خرداد ۲۵, یکشنبه

حماسه‌ی 25 خرداد 88

بیست و پنج خرداد 88، میرحسین موسوی رو مثل پدری می‌دیدیم که قرار بود بهمون امید بده. بگه برامون می‌ایسته، به ما آرامش بده و بگه ازمون حمایت می‌کنه... موقع رفتن به محل قرار، حتی فکرشم نمی‌کردیم انقدر زیاد باشیم. فکرشم نمی‌کردیم موسوی بین اون همه جمعیت بیاد و.... اومد.. ایستاد... حرف ما رو زد...
وقتی میگم میرحسین از بیست و پنج خرداد 88 نقش یه پدر رو برای جمع چند ملیونی خیابون آزادی داشت، اغراق نمی‌کنم.


پ.ن: فیلم حضور میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در راهپیمایی 25 خرداد
صدای الله اکبر ته فیلم یادم میاره که چقدر ترسیده بودیم و بی پناه بودیم.. چقدر آرامش پیدا کرده بودیم با دیدن اون جمع.. فکرشم نمی‌کردیم سی خردادی در پیش باشه...
تک تک ِ ما، تاریخ اون روزهاییم..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر