۱۳۹۳ خرداد ۱۱, یکشنبه

دلتنگی موجود عجیب و خریه..

دلتنگی‌م از یه حدی که بالا میره خل میشم و به اصطلاح خودم، جفتک می‌ندازم. به چه نحوی؟
اینجوری که یا به یه چیز گند می‌زنم، یا با کوچکترین حرف و کاری ناراحت میشم و غصه‌م می‌گیره.. میشم یه آدم حسود... وقتی ماجرا به اینجا میرسه دیگه حتی یادم نمیاد منشا همه‌ی این حال بدم، دلتنگی بوده..

بعدش که دلتنگی رفع میشه تازه به خودم میام می‌بینم ئع چه آرومم... چه خرم...:ی

پ.ن: "لحظاتِ خنده‌دارِ دلتنگی"
آآآخی اینو خوندم اشکم در اومد واسه خود ِ پارسال ِ دست شکسته‌م. گنا داشتم :))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر