1- امروز سمینارم را ارائه دادم. استاد بهبه و کلی
تعریفات کرد و خوب بود. یعنی برای سمینار بودن خوب بود و اما فکرش را که میکنم میگویم
که چه؟ اینکه مهم نیست.. در واقع هیچ کاری نکردهام به جز فهم اولیه مسئله و بررسی
خیلی کلی از برخی راهکارهای موجود. استاد سمینار و استاد راهنما فکر میکنند خیلی
خفن است، سر خودم را که نمیتوانم گول بمالم! اما در کل سمینار را داده و راضیم.ممنونم.
ترم دو هم تمام شد و رفت و من ماندم و دست چپم!
2- آآآآی...
تونل کارپال ِ دست چپ ِ عزیز دلم درد میکند. سر شب از درد و تصورات
چیزی که میم گفته بود گریهام گرفت اما بعدتر با الف حرف زدم و آرام شدم.
3- دلار این روزها هی بالا میرود. هی تغییر میکند.
هی همهی اطرافیانم را مغموم و یک جور مستاصلانه ای کرده.الان که این را مینویسم در
سایت مثال.کام جلوی قیمت دلار آمریکا خط کشیده یعنی که خرید و فروش نداریم، و دلار
کانادا 3420 است. امروز بازار اعتصاب بود. در میدان توپخانه شلوغی و گاز اشک آور
و....
4- امروز بعد از مدتها رفتم خواجه نصیر.. برنامه ی
کانون فیلم، اکران فیلم بغض.. برای اکران فیلم که نرسیدم اما عوامل فیلم را که
دیدم. از آن بالاتر اعصای کانون فیلم را (باران کوثری را بچه تر که بودم عاشق بودم، الان دوستش دارم:ی)... بعد هم عکس و.. و در
نهایت نشستنهایی از جنس رفیقانه درپارک دانشگاه. و اینها همه یعنی فول آو انرژی
از دوستان. جای چند تا از دوستان به شدددت خالی بود.
5- فی الواقع دست ِ نوشتن ادامه را ندارم. تایپ یک
دستی هم سخت است. از این گذشته کم خوابی دیشب بهم فشار آورده، این دست را باید بست
و خوااااابید....
آقا شما بگی واسه پروژهات کاری نکردی پس ما چی بگیم که هنوز شروع نکردیم:( یه راهکار میگیری و میری جلو دیگه، هوم همشون خیلی جدیدا
پاسخحذفدستت خوب میشه چیزیش نیست که خسته میباشد:)
خواجه خیلی خوب بود:ی
هوم :)
حذف