تو رفتهای و راهها را برف پوشانده است،
باید به کومهی کلمات خودم برگردم. ماهی، علف، آفتاب، پرنده، سنگ، ستاره، انتظار، رود. و من، همه، هرچه، هر چه که هست،
همهی مافقط حسرت بی پایان یک اتفاق سادهایم،
که جهان را بیجهت
جور عجیبی جدی گرفتهایم.
(بگذار اینجا یک ستاره بگذارم، حرفم ادامه دارد.) * فراموشی، فراموشی، فقط فراموشیسرآغاز ِ سعادت آدمیست!
«سید علی صالحی»
Bonne
پاسخحذف