شب یلدای امسال را من و مامان دوتایی گذراندیم. خوب بود و خوش گذشت.
سال قبل صبحش که دانشگاه بودم و بعد هم بدو بدو آمدم خانه و شعر پیدا کردم برای انارنویسی و روی انارها نوشتم که میم برای "یـ" ببرد. مامان هم گلدوزی معرکهای روی پارچهی داخل سبد کرد و تهش بدو بدو حاضر شدیم که شب چله را خانهی دخترخالهی بابا بگذرانیم... میم دو ساعت بعدتر از ما رسید... قبلش که کتابخانه بود و بعد هم اناربری و....
همه با هم گذراندیم. امسال بابا تهران نبود. میم زنجان بود و یـ هم سنندج... من و مامان تنهایی انار خوردیم و مامان تعریف کرد که اولین بار است شب یلدا از میم جدا افتاده...
سال قبل صبحش که دانشگاه بودم و بعد هم بدو بدو آمدم خانه و شعر پیدا کردم برای انارنویسی و روی انارها نوشتم که میم برای "یـ" ببرد. مامان هم گلدوزی معرکهای روی پارچهی داخل سبد کرد و تهش بدو بدو حاضر شدیم که شب چله را خانهی دخترخالهی بابا بگذرانیم... میم دو ساعت بعدتر از ما رسید... قبلش که کتابخانه بود و بعد هم اناربری و....
همه با هم گذراندیم. امسال بابا تهران نبود. میم زنجان بود و یـ هم سنندج... من و مامان تنهایی انار خوردیم و مامان تعریف کرد که اولین بار است شب یلدا از میم جدا افتاده...
همین نشان میدهد سال 85 یا 86 که میم طرح داشت، مامان تهران نبوده و یعنی تجربهی دوری از من در شب یلدا را دارد...
حالا اینها مهم نیست. کاش همیشه باشند.. همیشه خوب و سلامت... هر جایی که سهتند، در تهران یا خارج آن.. فقط خوب باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر