۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

روزگار بی‌خیالی ِ سگی


ماجرا چیه؟ حتمن یه جای کار بیخ داره. اینکه نمیشه و نمیتونم کاری کنم. اینکه این روزا نه تنها حوصله‌ی درس خوندن ندارم، که حوصله پروژه ها رو هم ندارم. میگم حتمن از ویژگی‌های خونه‌ی جدیده که نمیشه توش درس خوند. یه جورایی حتی دارم خودم رو هم میپیچونم و مطمئنم دو روز دیگه له میشم از این اوضاعم. اما نمیشه. تمرکز ندارم. مسخره نیست؟ لابد دارم بهانه‌تراشی می‌کنم برای تعویق به شروع کردن ِ خوندن اون بینایی ماشین لعنتی. یا حتی خوندن میان ترم رباست. عملن حرفی از مکاترونیک و رباتش هم نمیارم که فعلن اون ته‌هاست.. هی به خودم میگم نه امشب نه، تا عصر سر کار بودم و بعدشم که با دو تا دوست درباره مسئه‌ی مهم حرف زدیم و... نه الان خسته‌ام. باشه فردا...
هه. لازمه باز به مسخرگی اوضاع و حالی که نمیدونم چشه اشاره کنم؟

پ.ن: راه حل ندین تو رو خدا.... حتمن همتون به روزگاری دچار شدین که بیخیال باشین. که بدونید با کارتون دارین گند میزنید به چند روز آیندتون، اما باز ادامش بدین. پس راه حل ندین بهم. حداقل در مورد من یکی باید بگذره... باید بگذرونمش

۴ نظر:

  1. راه حل‌مون کجا بود :))‏
    ولی بوس که دیگه می‌شه؟ ها؟
    >:*<

    پاسخحذف
  2. طبیعیه. خیلی هم طبیعیه.
    ما آدمای نرمالی هستیم که این روزای سگی سراغمون میاد. بقیه غیرطبیعی اند. والا. دیدم که میگم
    درضمن مواچچچ

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فرشته؟ اسمایلی "خود توجیهی" یادت رفت :))

      حذف