۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

عاشورای 88

آرشیو شبح اپرای قبلی را میخوانم و بعد از سه سال به این فکر می‌کنم که "با ظلم هم ماند"...
١- سنگ را بسته اند و سگ را گشاده!
ولی گشادگی این دفعه خیلی بیشتر از 30 خرداد و 16 تیر و 13 آبان بود. شبیه سازی خوبی بود برای عاشورا! به جرات میگم امروز بیشترشون بسیجی و لباس شخصی بودن!
اولین صحنه ای که امروز صبح دیدم: تو مترو طالقانی، بسیج، ملت رو با باتوم از بالای پله برقی مینداختن پایین!

٢- یارو با اون چفیه‌ و باتوم تو دستش بالای پل کریمخان وایساده بود و بهمون می گفت برین تو خیابون پایینی! ماشینای زیر پل برای حمایت از مردم ِ پیاده، شروع به بوق زدن کردن. طرف از حرصش، از روی پل پاره آجر مینداخت رو ماشینای زیر پل.
این ماه، ماه خونه! اما به نظر تا سرنگونی یزید هنوز وقت بسیار است.

٣- چه سرها که جلویمان نشکستند و چه کتکها که نخوردند و چه کودکانی که نگریستند و... و چه شعارهای تندی که ندادیم و چه فریادها که برای آزادی رفیقانمان نزدیم و...

٤- باتوم و تیر پینت بال بود که حواله مردم می کردند. لباسم رنگی شد. یه بنده خدایی، پارچه سبز که رویش یا حسین نوشته بود، بهم داد که اینو ببند به خودت، اگر ببینن تیر خوردی میزننت! آن وسط مانده بودم بخندم یا به حال زارمان گریه کنم که هی پسر خوب، این هم سبزه، هم روش حسین نوشته، یعنی خودِ جرم! :دی

٥- هی با خودمون تکرار کنیم این جمله رو: با کفر میمونه اما با ظلم نه!

۳ نظر:

  1. تنم لرزید دختر...

    پاسخحذف
  2. دو ماه پیش که رفته بودم پینت بال وسط زمین پشت یکی از خاک ریز ها تیر که بهم خورد زدم زیر گریه نه از درد تیرش از یادآوری خیلی چیزهای دیگه ی تیر پینت بال ...

    مرناز ایمان دارم بهش تو اوج فرار کردنم حتی از نت یه روز کامل برا نخوندن و ندیدن چیزهایی که هی تو مغزم دو روزه داره دوره میشه و احتیاج به نت ندارم که یادم بیوفته و بغضم بترکه اما هنوز هم ایمان دارم بهش با کفر میمونه اما با ظلم نه ...

    پاسخحذف
  3. هی... میفمم...
    من خودم پینت‌بال نمیرم دلیلش همین ترسه :|

    پاسخحذف