هفت روز قبل از روزهای سگیام نوشته بودم. از اینکه چه اخلاق و حوصله نداشتم و حد آستانهام پایین بود. امروز عصر به هفته قبلم فکر کردم که چه شد اینجور بودم؟ که کی و چرا و چقد تفاوت تاریخ داشت با امروز و... خسته بودم و بین آن همه پروژه و شب تا دیروقت دانشگاه ماندن، دست و پا میزدم و اعصاب کسی را به جز همان یکی دو نفر درگیر پروژه نداشتم، از دو سه روز قبلش اینجور بودم. هی هه هر کس میخواست نزدیکم شود میپریدم.
بعد امروز در مترو، یکهو جرقه ای به ذهنم زد که من آنقدرها هم بد و دیوانه نیستم، اورکا اورکا. از اثرات قبل از پیاماس است. حالا لابد وقتی علافم و کاری ندارم، به سرم میزند و دپ میشوم و هی الکی با تقی به توقی خوردن اشکم سرازیر میشود و نهایتن با دیدن یک فیلم، سر و ته قضیه را هم میآورم. و یا مثل این روزهای اخیر سرم شلوغ است و هی زمان میخواهم و هی کار پشت کار، وقت دپ شدن و کم آوردن ندارم. میافتم روی کارها، آنوقت اعصابم تحلیل میرود، هی میپرم به این و آن!
خلاصه که العفو! :))... ثبتش کردم که ماه بعد یادم بماند و ببینم چطورم؟! :ی
هر چند این قضیه دیگه حل شدهست، ولی بیچره ما..
پ.ن: فکر شلوغی هفتهی بعد میترساندم. بهش فکر نمیکنم. اما شرط میبندم حالم از هفته قبل بهتر و پرانرژیتر خواهد بود. این را به خوودم قول میدهم حتی! :ی
پ.ن: فکر شلوغی هفتهی بعد میترساندم. بهش فکر نمیکنم. اما شرط میبندم حالم از هفته قبل بهتر و پرانرژیتر خواهد بود. این را به خوودم قول میدهم حتی! :ی
:*
پاسخحذفهی وای :*
حذف