۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

"من مادر هستم" روایتی تلخ از یک جامعه‌ی بیمار

بهم اسمس زده که "سلام خانوم دکتر. موتوره درست کار می‌کنه‌ها. فقط سیمش پیچ خورده بود. راستی فیلمه که دیشب رفتی خوب بود؟ ارزش داره برم؟"
بهش اسمس زدم ایول، مرسی... فیلمه آره خوب بود. منتها خیلی تلخ بود، روح و روانم رو بهم ریخت و دپسرده شدم.
میگه: هوووم.. پس برا این بود؟ دیدی صب گفتم چی شده؟ مشقای دکترو تحویل ندادی که ناراحتی؟ یادته؟
میگم آره... بروفیلمو ببین. دستمالم با خودت ببر :ی

"من مادر هستم" جیرانی خوب بود. جدید بود. کلیشه‌ای نبود. درد داشت. سراسر تلخی بود. آنجا که مادر ِفیلم، مادری می‌کند و من با یاد نسرین ستوده و 43امین روز اعتصاب غذایش، اشک از صورتم روان است. اشکم آرام ادامه دارد. از یک جایی به بعد رسمن هق هق میکنم. آن هم در سینما! سینمایی که آدم معمولن اشکش را هم نگه میدارد. آدمهایی که اول فیلم میخندیدند و تو فکر میکردی که چه سرخوشند و چرا میخندند، حالا همه ساکت‌اند. همه لابد دستمال به دست، اشکشان را پاک می‌کنند. انتهای فیلم که هق هق می‌کنم، میم از درد، رویش را میگیرد... من هی نفس آرام می‌کشم که بتوانم آرامتر شوم...
فیلم که تمام میشود همه سر جایمان میخ‌کوبیم. از صندلی‌هایمان پا نمیشویم، سه تایمان انگار غم عالم را در دلمان ریخته باشند... سنگینیم. تلخیم... در ماشین از جامعه‌ی بیمارگونه‌مان حرف میزنیم، از اوضاع خراب کشور و قانون نداشته و...

صبح که بیدار شدم مامان گفت حق نداری دیگه از این فیلما ببینی. دیشب دو بار بیدارت کردم. تو خواب ناله میکردی که نه نه، و گریه... میبینم که چه ضعیف شدم. که چه اوضاع خراب است که با دیدن این فیلم، اینطور به هم میریزم و چه واقعی همه چیز تصویرسازی شده و چه....پوووووف
و من اینها را نوشتم که کمی ذهنم آرامترشود، که شاید امشب بعد از چند شب آرامتر بخوابم. که این تپش قلب لعنتی تمام شود. حواسم بود که اسپویل هم نشود:ی
من مادر هستم خوب است. دیدنی‌ست. اما به یک از آدمها توصیه‌ی اکی دارم که نبینندش. نمونه‌اش؟ هـ!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر