۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

من به مثابه‌ی ماشینی با یک دوربین استریو

میدونی دیگه حوصله‌ی وا کردن ویژوال استودیو و مطابقت برنامه تو لپتاپ و ور رفتن با پنج تا پروژه ویژن برای ارائه فردامو ندارم. اصن این روزام اینجوری شده که هر تصویری جلوم میبینم، چشمم به طور خودکار اول خاکستری‌ش میکنه، بعد سیاه و     سفید و بعد یه فیلتر گاسین میزنه روش. در نهایت هم کانتورهاش رو پیدا میکنه و با سبز دورشون خط میکشه... آخرش هم یه تطبیق کلیشه... اوووم آهان آره این همون جسم مورد نظره، اجازه هست برش دارم.‏
این روزا یه ذهن شلوغ دارم که یه قسمت از پروسسورش برای پردازش تصویر آنلاین مصرف میشه. گفته بودم برای بهتر شدن اوضاعم باید یه ورودی ضربه هم فرکانس با حال و وضعم بدین؟ هووم ضربه‌هه داره کم کم هم‌فرکانس میشه. از این موضوع خوشالم؟ آره :ی

پ.ن: باز روده درازی می‌کنم. فقط قرار بود بگم با مقاله رباست میرم رو تخت و فردا صب زود به امید ویژن  برمی‌خیزم. گزارش نهایی پژوهشگاه هم هنوز لنگ اون چند صفه تایپه. فردا... یا حتی همین امروز، یکشنبه..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر