از حرفای گنده گنده بدم میاد. پس
خودمونی حرف میزنم... وقتی دلتنگت میشم گریه میکنم. نگران نباش کسی اشکامو نمیبینه.
اینجا خنده و گریهم پنهانیه . آخه اینجا بعضی آدمها هستند که وقتی از ته دل میخندم
ناراحت میشن و با اشکام جشن میگیرند.
میگن
بین تولد و مرگ فاصلهی زیادی نیست. نمیدونم گاهی هیچ حسی دربارهش ندارم .کلی
سوال بی جواب...
تو
دنیای زندهها غوغاییه. این روزا گداهای شهر که به قول خودشون پول خریدن یه قرص
نون رو هم ندارن سیگار با مارکهای عجیب دستشونه. معلومه طفلکیها گداهای ماهری نیستند.
گدای پول، محبت، غذا...
از
وقتی رفتی فهمیدم که زندگی با هیچ کس شوخی نداره. اما من باز هم به زندگی خندیدم و
براش شکلک در آوردم. تاوان این کارمو دارم میدم! منم همین روزا میام کنارت. کسی چه
میدونه شاید همین الان!
2007/8... باشد که بماند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر