۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

جایی برای کرگدن‌ها


اصولاً هر قدر بیشتر بلا سرمان می­آورند پوستمان کلفت­تر می­شود و میزان صبر و شکیبایی‌مان بیشتر.
 دوستی می‌گفت: خدا این کار را می­کند تا تو آماده و قوی شوی. من هم در هر شرایطی با خدا مناجات می کنم می گویم: - این قسمت را باید با لحنی خاص بخوانید که تلفیقی از تعجب و التماس و الخ باشد- بارالها جانِ من! بارالها جان مگر می­خواهی با من چه کنی که تا به حال در مرحله­ی آماده سازی به سر می­بردم؟ تازه معلوم هم نیست این مرحله کی تمام می­شود. خوب می­خواهی بکشی بکش دیگر، این کارها چیست؟ نقطه، پایان مناجات! :دی


پ.ن: هر قدر هم پوست کلفت شویم، اصلاً کپی برابر اصل «کرگدن» هم که بشویم، با این تنگی دلمان چه کنیم آخر؟
پ.ن2: - سرت خارش نداره؟ نمی خوای شاخ در آری؟
   + مگه من کرگدنم؟!!؟ آدمی چون عاقله به شاخ نیازی نداره! البته یادم هست این که ما مستعد تبدیلیم.. " حسین پناهی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر